آرمان عدالت

علمی- پژوهشی- اجتماعی- خبری

آرمان عدالت

علمی- پژوهشی- اجتماعی- خبری

فقر در شعر پروین: مشکل سیاسی یا فضیلت اجتماعی؟(2)

با وجود این که پروین در این اشعار و بسیاری سروده های دیگر، حکومت را مسوول فقر و بی عدالتی می داند، در جای جای دیوان خود به گونه ای با مساله فقر به عنوان فضیلت یا افتخار برخورد می کند که گویا وجود آن ضروری و سودمند نیز هست. این نکته در سروده های گوناگون او به چشم می خورد. یکی از این نمونه ها را می توان در «پیرمرد و گنج» یافت که در سراسر آن فقر و تنگدستی و نرفتن به سوی ثروت، افتخار و فضیلت قلمداد شده است. پیرمرد فقیر خطاب به گنجی که او را به برداشتن از زیر خاک غار توصیه می کند، می گوید:

ترا بهتر که جوید نامجویی/ که ما را نیست در دل آرزویی

مرا افتادگی آزادگی داد/ نیفتاد آنکه مانند من افتاد

چو ما بستیم دیو آز را دست/ چه غم گر دیو گردون دست ما بست

چو شد هر گنج را ماری نگه دار/ نه من این گنج می خواهم نه آن مار

چو زر گردید اندر خانه بسیار/ گهی دزد از درآید گه ز دیوار

همین نوع موضع گیری و نگاه به مسئله فقر به عنوان یک فضیلت و مایه افتخار، در قصیده جامه عرفان نیز به چشم می خورد. در حالی که پروین در بسیاری از اشعار خود بزرگان و ثروتمندان را به بخشش و رسیدگی به کار فقرا و تهیدستان تشویق می کند، در این شعر از زبان درویش، خطاب به ثروتمندی که جامه ارزنده به او می دهد و در پاسخ به پرسش او که:

چرا بر خویش پیچی ژنده و دلق/ چو می بخشند کفش و جامه ات خلق؟

می گوید:

تن خاکی به پیراهن نیرزد/ وگر ارزد به چشم من نیرزد

چو من پروانه ام نور خدا را/ کجا با خود کشم کفش و قبا را

کلاه و جامه چون بسیار گردد/ کله عجب و قبا پندار گردد

شاید بتوان ریشه این تضاد دیدگاه ها در نگاه پروین را ناشی از این واقعیت دانست که او در عین این که فرزند زمانه خود است و از گرایش های سیاسی رایج رادیکال ضد طبقاتی آن دوران تاثیر می پذیرد، اما تاثیر او از ادبیات و میراث ادبی ایران و به ویژه ادبیات عرفانی و تصوف که فقر و قناعت و کالاهای معنوی را در برابر ثروت و اسراف و مادیات ارج می گذارد، بسیار بیشتر است.

دکتر حمید احمدی، 1388

فقر در شعر پروین: مشکل سیاسی یا فضیلت اجتماعی؟(1)

یکی از نکات بسیار مهمی که در رابطه با چندگانگی نگاه سیاسی پروین به مشکلات اقتصادی و اجتماعی به چشم می خورد، تناقض آشکار در بررسی پدیده فقر و تنگدستی است. در حالی که وی به طور کلی فقر را در بسیاری جاها ناشی از عملکرد بد حکومت و فساد و ناکارایی سیستم سیاسی و حکومت ها می داند، در جای دیگر شعر خود، از زبان فقرا و تهیدستان وجود فقر را نوعی افتخار و فضیلت بر می شمرد. نمونه نخست را می توان در بسیاری از اشعار پروین یافت. برای نمونه در شعر «اندوه فقر» دولت را به طور مستقیم در وضع نامناسب مقصر دانسته و از زبان پیرزن فقیر خطاب به دوک خود می گوید:
دولت چه شد که چهره ز درماندگان بتافت/ اقبال از چه راه ز بیچارگان رمید؟
همچنین در قصیده «شکایت پیرزن» خطاب به کی قباد پادشاه، دولت او را مسوول مستقیم فقر و سیه روزی خود و همگنان خود می داند:
سنگینی خراج به ما عرصه تنگ کرد/ گندم تو راست، حاصل ما غیر کاه نیست
ویرانه شد ز ظلم تو هر مسکن و دهی/ یغماگر است چون تو کسی پادشاه نیست (ادامه دارد)
دکتر حمید احمدی، 1388