اسلام چنان اهمیتی به عدالت داده است که آن را از مهمترین اصول و حاکم بر دیگر اصول قرار داده است، از این رو در بین متفکران مسلمان، فردی دیده نشده است که جایگزینی برای اصل عدالت قائل باشد، یا ارزش آن را پایین آورده باشد. اما در میان صاحب نظران سرمایه داری، اشخاص معدودی هستند که نسبت به اصل عدالت ارزش درخوری قائل نیستند، یا آن را دارای جانشین می دانند. که برخی از این موارد اشاره می شود.
- عده ای گفته اند عدالت در عالم انسانی قابل تحقق نیست و لذا باید از حوزه انسانی خارج شود. هایک تحقق عدالت را به سراب تشبیه کرده است. همان طور که در یادداشت های قبلی عرض شد عدالت یک معمای سهل دشوار است. در پاره ای از تاریخ عدالت وجود داشته است و در آخر الزمان نیز جهان از عدالت سیراب خواهد شد، پس عدالت سراب نیست. اما به راحتی هم به دست نمی آید.
- برخی (مثل آیزابرلین) گفته اند که عدالت با برخی از ارزش ها مثل آزادی تعارض دارد و باید برای رفع تعارض، عدالت را فدا کرد. البته اولویت دادن آزادی به عدالت در مغرب زمین سابقه دیرینه دارد. همین اولویت باعث شده است که این کشورها در گذر تاریخ به نام آزادی به چپاول و استثمار کشورهای ضعیف تر بپردازند.
- عده ای دیگر (مثل برتراند راسل) گویند عدالت جلو انگیزه های روانی برای فعالیت انسانی را می گیرد و باید رها شود. برعکس این نظر، باید گفت با وجود عدالت انگیزه های روانی رشد می یابد و بارور می شود. عدالت به افراد جامعه حس رقابت سالم را دیکته می کند و آنها را برای مبارزه ای سراسر هیجان آماده می سازد. عدالت حرکت آفرین و روحیه بخش است. حتی سخن گفتن از عدالت شورآفرین است، چه رسد به حرکت در مسیر با شکوه آن.
محمدرضا آرمان مهر
با سلام و عرض خسته نباشید
اطلاعات خوبی بود. چند نکته به ذهنم می رسه:
1- من همیشه فکر می کنم خوبست که تئوری ها و نظریه های صاحب نظران بزرگ رو در بستر و زمینه فکری، فلسفی و حتی اجتماعی- سیاسی خودش فهمید و با حساسیت و دقت ازش حرف زد. شاید شما مجال باز کردن نظر راسل یا هایک و.. رو ندارید ولی این شیوه ی نقل و طبقه بندی هم بنظر خیلی شتابزده و هدفمند می آید! مثل زمانی که ادم در درجه اول می خواهد چیزی را اثبات کند نه چیزی را یفهمد و درک کند!
2- زمان ها و جوامعی که در گذشته عدالت محقق بوده را اگر می شود معرفی و توصیف کنید.
موفق باشی